حیف خانواده نشسته بود

ساخت وبلاگ
وقتی اولین چیزی که بعد از چک تلگرام می بینی پیام استادتون در باره معادل سازی کلمات باشه و لیزوزوم شده باشه کافنده تن، جا نداره خودت رو بکشی؟ :)) 
حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 9:29

یه بنده خدایی رو کچلش کردم انقد ازش سوال فیزیک پرسیدم و دستش درد نکنه که با صبر و حوصله ی مثال زدنی همه رو توضیح داد بهم و قراره وقتی نمره فیزیکم اومد آیس پک بگیرم براش! معلم خصوصی کم خرجی واقعا !
حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 9:29

صدبار از صدتا موضوع نوشتم و پاک کردم خیلی حرف دارم ولی میترسم بگم و قضاوت شم...
حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 3:16

فرد الف: من : داداشت از لیسانس ژنتیک خونده یا از فوق لیسانس؟ اون : نمیدونم!  فرد ب: من: من موندم ریاضی 1 به چه درد ما میخوره؟ اون: به درد دریافت واحد ریاضی 2 این دو نفر با جواب هاشون انقدر مسیر زندگی من رو عوض کردن که هر کاری میکنم نمیتونم برم تو مسیر قبلی! بعد من به فرد ب میگم شبیه به فرد الف هستی ناراحت میشه! خب شبیه که هیچی کپی شده ی اونی دیگه من چیکار کنم؟! حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 7:29

توی این پست گفته بودم یکی بیاد اتصال من رو قطع کنه! الان قطع نشده ولی کم شده و جا داره بگم خدایا شکرت
امشبم قراره راحت بخوابم چون رفیق جان رفته روستا نت نداره و تنهام نیست که نگرانش شم خدایا مرسی 
حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 7:29

بعد محبوب سابق من سر به هواترین پسر دنیا گمونم رفیق جان اولین دوست دانشگاه من باشه انقد سر به هوا که مرتبا کارش میرسه به بیمارستان بعد شما فکر کنین ما فردا امتحان ریاضی داریم و من نزدیک به 24 ساعته دارم دوستمو دلداری میدم ! چرا؟ چون رفیقش غیب شده و میترسه باز بیمارستان باشه! خصوصا که خانواده اش هم نیستن! دعا کنین پیداش شه زودتر... و گرنه احتمالا دوست جان من از شدت اضطراب خراب کنه امتحان فرداش رو خودمم مشابهش رو کشیدم آخر دیشب زدم به سیم آخر از جاری جان سابق دوست پنهانی یا به عبارتی منبع خبر موثق از حال محبوب قدیم (فقط امیدوارم همسر جانش نفهمه هیچ وقت) خبر گرفتم و قرار شد از این به بعدم همین کار رو کنم چون تنها کسیه که از بین خانواده ی ما و اونا میفهمه دله دیگه هم من هم اون حق داریم هنوز نگران هم بشیم و اگه کسی اذیتش کرد بکشیمش ، فقط سوالی که پیش میاد ما چرا جدا شدیم ! چرا پشیمون شدیم ولی چرا برنگشتیم ! البته میدونم جوابش رو جاری جان هم میدونه ولی خب نمیشه شمام بدونین ! هر چند که چندتایی تون میدونین ! (ساعت : 11:33) بعدا نوشت: رفیق دوست جان ملقب به چشم دریایی پیدا شد بیمارستان بوده باز!... ولی الان خوبه چیز مهمی نبوده (ساعت : 15:44) حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 101 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 7:29

دنبال نوشتار انگلیسی کلمه ی اکتوپلاسم بودم بعد با توجه به اکتودرم سرچ کردم Ectoplam رسیدم به این :  توضیحات این اکتوپلاسم این بود که : اکتوپلاسم (Ectoplasm؛ از ریشه یونانی ektos به معنای بیرون و plasma به معنای چیز شکل گرفته یا تولید شده) واژه‌ای است که پروفسورشارل ریشه استفاده کرد تا به ماده یا انرژی روحی اشاره کند که مدیوم ها با ترشح ان باعث ظهور ارواح میشوند[۱]. به گفته آنان، اکتوپلاسم مرتبط با شکل‌گیری روح است. اکتوپلاسم نوعی حرکت برای احضار واقعی ارواح میباشد این ماده درون تمام افراد وجود دارد ولی در شخص مدیوم یا واسطه این ماده به ارواح کمک میکند تا بتوانند بهتر ظهور جسمانی پیدا کنند چون ارواح به صورت نور تجزیه ناپذیر هستند برای ظهور احتیاج به یک ماده زمینی و سخت دارند به نام اکتوپلاسم. هیچ ربطی به اکتوپلاسم مورد نظر من نداشت ولی جذاب بود گفتم بیام بگم شما هم بخونین ! من دنبال ایشون بودم : منطقه ی باریک، روشن و بی دانه به نام اکتوپلاسم در زیر غشای پلاسمایی حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 21:04

امروز مهمان داشتیم چه مهمانی ! البته چند روزی هست مهمان داریم اما این فرد کجا و بقیه مهمان ها کجا؟ خدا به این یک نفر سلامت بده بقیه مهمان های نسبتا محترم تا بشدت نا محترم مان به درک واصل کنه لطفا خصوصا اگه تا پنجشنبه تشریف نبرن! به خصوص تر اگه نرفتن این موجودات باعث دعوا بین من و یکی بشه!  من هر وقت پدربزرگ و مادربزرگم از قدیم ها میگفتن بشدت دلم میخواست یک روزی روزگاری من هم چیزهایی که تجربه کردن تجربه کنم و بعد کنار شخصی که باهاش همه اون اتفاقات قند و عسل رو تجربه کردم پیر شم و پیری مدل پیری مادام موسیو رو تجربه کنم از اون بیشتر دوست داشتم عاشق مردی شم که بعضی ظرافت های پدربزرگم توی گفتار رو داشته باشه فعلا که قسمت من نشده و نمیدونم بشه یا نه ولی جدیدا بیشتر دارم ناامید میشم ! چرا؟ چون هر عشق افسانه ای واقعی ای که دیدم مال زمان شاه بوده زمان وقوعش!  مثل عشق همین مهمان جان ما که قصه ی کاملش رو امروز شنیدم و یک نتیجه ای گرفتم! تمام دخترهای فامیل ما که البته الان غالبا شدن مادربزرگ های مرحومه ی مغفوره عجب قرتی هایی بودن بعد به ما که رسید میگفتن سنگین باش جلف نباش لاک جیغ نزن فلان نکن هــــی روزگار  حالا شاید یک روزی بعد از گرفتن اجازه داستان عاشقی مهمان جان و عمو شکلاتی عزیزم رو مفصل نوشتم بخونین ببینید که عشق و عاشقی واقعی چیه! تازگی ها دو نفر دارن وب می نویسن و هم دیگه رو هم دوست د حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 115 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 21:04

دو تا چالش وبلاگی جالب دیدم در اینجا و اینجا ! هر دوشون جالبن خیلی و خوشحال میشم هر کسی انجام نداده این دو چالش رو انجام بده چالش 1: 1-با دوست صمیمیتون برید سفر! زیاد رفتم هم با یک دوست هم با اکیپ دوستان اونم به چند شهر مختلف 2-آشپزی یاد بگیرید. بلدم کامل کامل نه ولی خب اکثر غذاها و کیک ها و دسرها رو بلدم 3-استقلال مالی پیدا کنید. فعلا بخاطر تشدید دردهام پدر جان اجازه نمیدن میگن دوست ندارم بری سرکار ولی سرکار رفتن رو تجربه کردم و از عهده اش برمیام 4-با بزرگترین ترس خود مواجه شوید. خب بزرگترین ترس من مرگ عزیزانم بود که دارم پشت سرهم تجربه میکنم ولی ترس اصلیم فوت پدرمه و دقیقا چطوری باید مواجه شم؟ بکشم بابامو؟ 5-تنها زندگی کنید. در سنین مختلف بازه های زمانی متفاوتی تجربه کردمش البته طولانی ترینش 3 ماه بوده 6-یکی از اهداف خود را به سرانجام برسانید. هدف تا چه حد بزرگ؟ مثلا یاد گرفتن کامل خیاطی قبوله؟ یا یادگیری رقص؟! 7-شناخت علایق شخصی. مثلا نوشیدنی مورد علاقه و غیره. خب خیلی زیاد میشن بخوام همه شون رو بگم! ولی مگه داریم کسی ندونه علایق شخصیش تو هر زمینه ای چیه؟ 8-پیشقدم شوید. همون سوال جولیک! در چی؟ خیلی جاها پیش قدم شدم چه برای انجام کارهای گروهی چه برای معذرت خواهی یا هر چیز دیگه ای 9-خود را به چالش بکشید. من به لطف خلقتم تقریبا هر روز تو چا حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 95 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 21:04

امروز یکی از دوستام زنگ زده خونه ما بعد یهو گفت فلان کار اشتباه رو کردم و تنها و تنها از یه چیزی میترسم و دلیل ترسش رو گفت چنان جیغی زدم که خودمم ترسیدم
انقد عصبیم سرم و قلبم داره تیر میکشه! انصافا این بار باید بکشمش هیچ راهی وجود نداره ببخشمش دخترک بی عقل رو...
اگه میشه دعا کنین سر عقل بیاد :/
حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 134 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 0:00


 لیک تو مستثنی از این قاعده هایی

حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 0:00

جمعه سال مادربزرگم بود باورم نمیشه یکسال گذشت ! دلم براش خیلی تنگ شده خیلی زیاد انقدر که واقعا دوست دارم میشد نصف عمرم رو میدادم ولی بود هنوز بود از اون بیشتر دلم برای بابابزرگم تنگ شده 23 بهمن میشه دو سال که ندیدمش 2 سالی که دیگه رفیق مطمئنی که واقعا من رو با همه عیب و ایرادام دوست داشته باشه ندارم دو ساله با کسی بدمینتون بازی نکردم دو ساله با کسی نرفتم ملت رو دست بندازم ! دلم برای پدر بزرگ شیطونم تنگ شده برای همه چیزش حتی وقتایی که باهام دیوانه وار دعوا میکرد و قهر میکردیم باهم! دلم تنگ شده باشه قهر کنه من برم خودمو لوس کنم براش بعدش بشینیم حرف بزنیم از همه چی بگیم به همه ی دنیا بخندیم انگار فقط ما خوبیم و اصلا ما هستیم فقط یه بنده خدایی هست من بهش میگم عمو شکلاتی البته بهتره بگم عمو پاستیلی چون همیشه پاستیل داره نه شکلات ! داشتم باهاش صحبت میکردم در مورد رفیق جان یهو سر درد دلش باز شد هیچ وقت فکر نمیکردم این عمو شکلاتی مهربون و بامزه ی من قلبش پر از غم عشق و جدایی اجباری باشه داشت میگفت عین تو فیلم ها بود  خدا از سر تقصیرات کسایی که عاشقا رو دور میکنن از هم نگذره که به بدترین و غم انگیزترین حالت دلتنگی دچار میکنن آدم رو!... دعا کنید برام خیلی مستاصلم به دلایلی... حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 0:00

1. به لطف همون دختر جان عشق یا بهتر بگم خانوم جان عشق و جیگری که همه فکر میکنید یک پارچه آقاست فهمیدم از کی انقد بد شدم. خدا حفظش کنه یک خانواده را از نگرانی در آورد.  2. به رفیق جان میگم بد شدم از فلانی متنفرم نباید ازش متنفر باشم من حتی از بیساری متنفر نیستم با اینکه خیلی بد کرده خیلی زیادتر از این شخص فلانی برای همین از خودم بدم میاد از خودم بیشتر از فلانی متنفرم که اینجوری ازش نفرت دارم دعوام کرد که نخیرم خود فلانی باعث و بانی این موضوع بوده پس تو نباید خودت سرزنش کنی تو کاری جز سرزنش کردن و متهم کردن خودت بلدی؟ خلاصه که دهانم دوخت با قاطی کردنش. هم لذت بخش و آرامش بخش میتونه باشه این حرف ها هم ترسناک و این حرف ها بیشتر برای من بیشتر ترسناک جلوه میکنن. میترسم از روزی که عقلش بیاد سر جاش حرف هاش پس بگیره!... 3. دیروز ریاضی و فیزیک تموم شد اصلا وصف شدنی نیست حسم انقدر خوشحال شدم که انگار تو جهنم بودم بهم عفو خورده رفتم بهشت اونم دقیقا در کنار اولیا و انبیا در این حد شاد شدم حتی شاید بیشتر از این شاد و خندان شدم از اتمام این کلاس ها البته اساتیدش دوست داشتنین ولی درسش ابدا...  امروز آخرین جلسه ی شیمی بود. دست و جیغ و هورااا!!! دیدین اینایی که روز آخر زندگی شون میرسه ناخودآگاه خوب میشن؟ انگار روز آخر زندگی عباسی بود ! نکبت انقد باحال شده بود انقد سرکلاسش خوش گذشت و خندیدیم که خدا م حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 23:57

همه میگن پدر روحانی ها خیلی خشک و دگم هستن مثل بعضی از روحانیون ما اما هم بین روحانیون ما آدم های جذاب هست هم بین پدر روحانی های مسیحی ها مثلا پدر روحانی نزدیک ترین کلیسا به محل زندگی ما که یک پیرمرد فوق العاده مهربان و دوست داشتنی هست و دو سال پیش این موقع که مسیحی ها جشن گرفته بودن اجازه داد منم برم داخل جشن مسیحی ها و کادوهایی به هم وطنان مسیحی بدم که به نوعی تبلیغ اسلام بود و البته تبریک ولادت مسیح یا شده بارها دیده من میرم توی کلیسا شمع روشن میکنم و میشینم همون جا و کتاب دعای خودمون و یا قرآن میخونم یک بار هم نگفته تو که مسلمانی چرا میای اینجا کم مونده نماز هم بخونی خلاصه پدر روحانی و روحانی های ما جذابم دارن که آدم میتونه بگه شاید شبیه ترین فرد بین آدمایی که میشه راحت هر روز دیدشون به پیامبری که تبلیغ دینش رو میکنن هستن امروزم میلاد حضرت مسیح (ع) هستش دوست داشتم برم بین مسیحی ها ولی امروز کلی کار دارم و نمیشه امیدوارم امروز برای همگی تون روز خوبی باشه من که احتمالا روز خیلی خوب و خنده داری دارم چون قراره یک آدم بامزه بیاد خونه مون مهمونی  حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 23:57

به نام خدا ما در شب یلدا کنار خانوداه بودیم اما دلمان جای دیگری بود جایی در استان اصفهان پیش تنها رفیق عزیز دردانه ی زندگیمان که تنهاست؟ یا اینکه با دوست یا دوستانش رفته گردش؟ خلاصه ی کلام از یلدا چیزی نفهمیدیم اما یکسری مهارت های مان افزایش یافت پختن غذا و چت کردن و نسوزاندن غذا جان چت کردن بدون نگاه کردن به صفحه ی موبایل و صحبت کردن با خاله ریزه  گریه کردن و عصبانی شدن کاملا درونی بدون هیچ نمود بیرونی تنها قسمت دوست داشتنی یلدای امسال مان دورهمی مهران مدیری قسمت میهمان هاش بود خدا حفظ شان کند! موجبات خنده ی ما شدند هر چند که طبق یک قانون نانوشته ای بعد هر خنده ای گریه است و بعد دورهمی ما شب گریه کردیم گریه کردیم گریه کردیم آرامبخش خوردیم بخوابیم ولی گریه کردیم گریه کردیم گریه کردیم آرامبخش بعدی خورده شد ولی گریه کردیم گریه کردیم لعنت کردیم باعث اشک هایمان را... و بعد دوستی با معجزه ی مهربانیش همانی که نمی گوییم ریا نشود همانی که خیلی خوب و بامزه است فقط نباید عصبانیش کرد همان شخص با معجزات و کرامات مهرش ما را آرام کرده بیهوش شدیم و هنوز خواب مان می آید ولی کار داریم و باید بخاطر دو لقمه نمره ی حلال جزوه ی جانور شناسی مان را تایپ کنیم و تقدیم استاد جان نماییم باشد که رستگار شویم و یاد گیریم و بیایم بگوییم ترم تمام شد و ما معدلمان خوب شد موجبات غصه ی رفیق جان درس خوان مان نشدیم  حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 98 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 21:49

قبلا وقتی صبح تا ظهر نمی دیدمش دلم براش تنگ میشد می‌پریدم بغلش میکردم اگه یه وقت شب دهش میشد ده و یک دقیقه دلشوره میگرفتم میرفتم دم در
اما الان بعد چند روز اومده و من فقط دلم میخواد بمیره و ناراحتم چرا هنوز زنده است و برگشته
صدای نفسش، غذا خوردنش، صدای قدم هاش و حتی صدای خودش وقتی داره باهام حرف میزنه سوهان روحم شده و هی تو دلم میگم لال شی ان شاء الله 
کی انقد بد شدم؟ کی ازش انقد متنفر شدم؟... 
حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 111 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 21:49